نامه ها٬ شماره ۵۴
سياوش دانشور
تروتسکيسم٬ بوروکراسى
سلام سرور دانشور. عليرضا سوال کرده بورکراسى چيه و چطور ميشه يک حکومت بورکرات را شناخت؟ بارداى سوال ميکند تروتسکى کى هست و اين مکتب چى ميگه؟ چرا بعضيها خود را تروتسکيست ميخوانند؟
عليرضا عزيز٬
بورکراسى و حکومتهاى بورکرات٬ تمام اين دولتها و نظام سياسى و ادارى آنهاست که در دنياى سرمايه دارى امروز وجود دارد. بورکراسى و سيستم ادارى عريض و طويل و پرخرج جلد سياسى نظام موجود است. دراين نظام از آنجا که نابرابرى و استثمار فرد از فرد اصل است و در قلمرو اقتصاد افراد نقشهائى را دارند که بازار و مناسبات مالکيت براى آنها تعريف کرده است٬ لذا نظام سياسى و ادارى اين نظام نيز برهمين چهارچوب و همين روابط و مناسبات نابرابر متکى است. بورکراتها آدمهاى "بد اخلاق" نيستند٬ بلکه افراد لازم و چرخهاى گارى ادارى اين نظام هستند. شايد منظور شما از حکومت بورکرات در مقابل حکومت دمکرات باشد. مسئله اينست که دمکراترين حکومتها خود جزو بورکرات ترين ها هستند. سرمايه دارى بدون بورکراسى و نياز به بورکراسى قابل تصور نيست. چطور اسلام و مذهب به آخوند و کشيش و خاخام و غيره نياز دارد و دستگاه مذهبى بدون خيل مفتخوران نميچرخد٬ سرمايه دارى هم – چه نوع دمکراسى آن و چه انواع ديکتاتورتر آن- به بوروکراسى و بوروکراتها نيازمند است و مرتبا آن را بازتوليد ميکنند. بوروکراسى يک نتيجه ضرورى ساختار نابرابر و نظام متکى بر تبعيض و استثمار است. کمونيسم و حکومت کارگرى٬ از آنجا که منفعتى در حفظ پايه هاى اين نظام و الگوهاى آن ندارد٬ بورکراسى و سيستم ادارى متناسب با نظام سرمايه دارى را الغى ميکند.
بارداى عزيز٬
لئون تروتسکى از شخصيتهاى مهم انقلاب کارگرى اکتبر و از اعضاى برجسته حزب بلشويک روسيه بود. او در دوره فعاليت انقلابى اش ديدگاههاى مختلفى داشت و از جمله با لنين اختلاف نظر داشت. تروتسکى اما در دوره انقلاب روسيه به حزب بلشويک پيوست. او همراه لنين در سازماندهى انقلاب اکتبر نقش ايفا کرد و بعد از پيروزى کارگران روسيه در سازماندهى و رهبرى ارتش سرخ نقش جدى داشت. بعد از مرگ لنين٬ اختلاف تروتسکى با استالين و جناح ناسيوناليست حزب بالا گرفت. هرچند تروتسکى و استالين در مورد ماهيت حکومت شوروى و سازماندهى اقتصاد سوسياليستى حرف متفاوتى نداشتند. اما نهايتا استالين عرصه را به مخالفانش و کمونيستها و بلشويکهاى قديمى در حزب تنگ کرد. عده زيادى از همرزمان لنين را در اردوگاهها و در بيدادگاهها کشت و تروتسکى هم مجبور شد روسيه را ترک کند. او به تلاشش عليه خط استالين و آنچه که خود "بورکراسى و انحطاط حزب" ميناميد تلاش کرد. آخرين تلاش تروتسکى شکل دادن به انترناسيونال چهارم بود که امروز چيزى از آن باقى نمانده است. نهايتا تروتسکى توسط يکى از مامورين امنيتى استالين در مکزيک با تبر در اطاق کارش ترور شد. لئون تروتسکی يکروز بعد در ٢١ آگوست ١٩۴٠ در بيمارستان چشم از جهان فروبست.
در مورد ديگاههاى تروتسکى ميتوانيد آثار او را به انگليسى و بخشا فارسى روى سايتها مطالعه کنيد و بيشتر آشنا شويد. اما ديدگاه تروتسکى و کلا خطى که خود را تروتسکيست مينامد٬ دراساس مبتنى بر نقدى دمکراتيک عليه بورکراسى استالين است. اين ديدگاه نقدى کارگرى و سوسياليستى به مسئله شوروى ندارد. مضاف براين جنبه مهم که در مورد آن مطالب و کتابهاى متعدد نوشته شده است٬ زمانى که ديگر شوروى وجود ندارد٬ تروتسکيسم هم بعنوان نقد دمکراتيک حکومت استالين معنى اجتماعى و اثباتى ندارد. در قلمرو سياسى آنچه امروز بويژه در غرب تحت عنوان جريانات تروتسکيست فعاليت ميکنند٬ عمدتا ديدگاههائى عميقا راست و ارتجاعى را نمايندگى ميکنند. عمده تروتسکيستها در غرب طرفدار اسلاميون در مقابل آمريکا و يا فعال در جريانات دانش آموزى و کمپينهاى سياسى در مخالفت با روند خصوصى سازى هستند. تروتسکيسم يکى از شاخه هاى چپ راديکال در غرب است که امروز نه در جنبش کارگرى و نه در صحنه سياسى کشورها موقعيت و جايگاهى ندارد. تروتسکيسم امروز بيشتر جريانى فرقه اى و غيراجتماعى و غيرکارگرى است. موفق و پيروز باشيد.
تبریک به آذر ماجدی
جا دارد شرکت پرشور و پر بار آذر عزیز را به نمایندگی از سوی حزب اتحاد کمونیسم کارگری و کل زنان و بشریت آزادی خواه و برابری طلب و سکولار در کنفرانس فمنیستهای سکولار اروپا در رم را تبریک گفت. شرکت جسورانه آذر بنمایندگی ازطرف حزب و جنبش خلاصی انسان و استقبال شگرفی که از این رفیق بعمل آمد٬ بی گمان راه را برای پیشرویهای بیشتر جنبش سوسیالیستی و کارگری به دور از هرگونه راست رویهای متداول در گرایشات چپ سنتی هموارتر خواهد نمود.
(فعالین داخل کشور حزب اتحاد کمونیسم کارگری)
رفقاى عزيز٬
با تشکر از شما. يک تلاش مهم ما شکل دادن به جريانى بين المللى سکولار و چپ و برابرى طلب است که افق وسيعتر و انسانى ترى در مقابل جامعه بگذارد و قادر باشد نيروى سکولارها و برابرى طلبان را عليه اردوهاى تروريستى بميدان بکشد. در فقدان وجود اين قطب٬ سکولاريسم راست و بعضا فاشيست و ضد مهاجر و يا اسلاميون ضد آمريکا و متحدين ضد يانکى شان صحنه سياسى را اشغال ميکنند و اين صف نمايندگى نميشود. ديدگاه کمونيسم کارگرى در مورد آزادى زن و سکولاريسم و اسلام سياسى و تروريسم دولتى٬ ظرفيت بسيج نيروى اجتماعى وسيعى دارد اگر درست به صحنه سياست برده شود و سازمان متناسب آن ايجاد شود. رفيق ماجدى دراين زمينه فعاليتهاى گسترده اى دارد و اين تلاشها توانسته است نظر طيفى از افراد بانفود در جنبشهاى آزاديخواهانه را در اروپا بتدريج جلب کند. حزب اتحاد کمونيسم کارگرى و سازمان آزادى زن و شخصيتهاى سرشناس و فعال در اين جنبش که در صفوف حزب ما هستند٬ براى اين امر تلاش ميکنند. موفق و پيروز باشيد.
دليل اين رفتارها چيست؟
ميشه لطفا بگوئيد چرا ايرج آذرين و رضا مقدم از حزب کمونيست کارگرى استعفا دادند؟ چرا امروز عليه جنبش آزاديخواهى و برابرى طلبى با دنده کج برخورد ميکنند؟ چرا عملکرد حزب حکمتيست٬ هرچه باشد٬ را منتسب به منصور حکمت مکنند؟ نوشته آخر رضا مقدم روى سايت آزادى بيان نگاهى به حکمتيستها نيست بلکه دارند مسائل شخصى مربوط به دوران زنده بودن منصور حکمت را تصفيه ميکنند. آيا ايرج آذرين و رضا مقدم در قيد حيات خود آقاى حکمت هم چنين مينوشتند؟ ممنون ميشم اگر پاسخ بدهيد. ميلادى
ميلادى عزيز٬
ايرج آذرين تقريبا بعد از کنگره اول حزب کمونيست کارگرى از حزب رفت. چيزى هم نگفت. سالها در سکوت بود تا استعفاى رضا مقدم و بخشى ديگر از کادرهاى حزب. رضا مقدم و عمده مستعفيون آنزمان هم چيزى نگفتند و استعفايشان را ما هم در جرايد خوانديم. اساس مسئله اينبود که آنزمان بروبياى دو خرداد بود و نگرشى در حزب راه پيدا کرد که پايان دوران سرنگونى و انقلاب کارگرى را اعلام ميکرد. تصويرش از سياست ايران اينبود که طبقه متوسط و "جنبش بورژوائى اصلاحات" دارد براى تشکيل دولت سرمايه داران تلاش ميکند. جوانب مختلف بحث نرمالايز شدن سرمايه دارى ايران همان وقت و تا به ايرج آذرين برميگردد در دوره رفسنجانى طرح ميشد. همين حرفهائى که آقاى آذرين بعدا فرموله کردند که تازه هفتاد درصد همان مستعفيون قبولش نداشتند و راهشان همانجا از هم جدا شد. آقاى آذرين براى طبقه کارگر نسخه پيچيد که "وزنش" را پشت جناح هاى ديگرى از بورژوازى بگذارد. اما رضا مقدم و ايرج آذرين دراين مقطع٬ لااقل علنا٬ متحد سياسى شدند. قبل از آن رسما حرفى و کلامى از دهان هيچکدامشان بيرون نيامده بود. اين استعفاها از جمله بدنبال بحثهاى "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت بود. آن تحليل و تلقى از اوضاع ايران که دوره اصلاح طلبان است و اين بحث جديد٬ اين بهانه را سرهم کرد که بگويند با اين بحث مخالف اند چون "طبقه کارگر را در استراتژى اش در نظر نگرفته است"! همان زمان جواب اين تحريفات را داديم و بزودى مجددا خواهيم داد. براى اطلاع بيشتر ميتوانيد اسناد آن جدائى را مطالعه کنيد.
من فکر ميکنم اساس مسئله اينست که هردرجه پيشروى اين جماعت بدون کوبيدن و تحريف منصور حکمت برايشان عملى نيست. ايرج آذرين و رضا مقدم ميتوانستند در اين جامعه ملتهب و اين جنبش کارگرى اعتراضى و وسيع٬ اگر سياست و حرفى براى صدها درد بى درمان داشتند بگويند و طرح کنند و نيرو جذب کنند. اگر نتوانستند٬ دليل اولش اينست که اينکاره نيستند. دليل دومش اينست که خط شان دود شد و هوا رفت. هرچه در مورد "جنبش اصلاحات سياسى" گفتند بايد بريزند سطل آشغال. ديدگاههايشان به حکم شرايط عينى و جدال واقعى کارگر و مردم محروم با اين نظام به بن بست رسيد و شکست خورد. سوما٬ ميبينند ديدگاههاى کمونيسم کارگرى در جامعه گسترده است. اينجا معضل اين يا آن حزب نيست٬ بايد منصور حکمت را کوبيد و پرچم ضديت و متاسفانه دروغ عليه منصور حکمت را برداشت تا در ميان مشتريان اين بازار متحدى تاکتيکى پيدا کرد. ما از هر نوع نقد سياسى استقبال ميکنيم و با کمال ميل در بحث شرکت ميکنيم. اما کسانى که بجاى نقد٬ تحريف ميکنند و وجدان سياسى شان هم لک برنميدارد٬ کسانى که بجاى نقد هر حزبى و هر جنبش علنى روپاى خود به باد تبليغات اطلاعات و شايعات تکيه ميزنند٬ اينها ديگر از خطوط قرمز پرنسيپها عبور ميکنند و عملا وارد چهارچوبهاى کثيف ميشوند.
منصور حکمت آن هدفى است که اينها به خيال خود ميتوانند با زدن و تحريفش آنهم با اين شيوه هاى مذموم٬ جائى و مکانى براى خود پيدا کنند. در زمان خود او هفت سوراخ قايم بودند و حال که اين جريان دچار اين ضربات شد٬ اينها و متحدين خجول شان فضا را براى حملات هيستريک و غير سياسى مناسب ديده اند. رفتار غيرمسئولانه و عميقا فرقه اى اينها با دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب آينه خوبى براى نشان دادن موقعيت سست و محاسبات خرد آنهاست. متاسفم که اين دوستان سابق متوجه نيستند که چگونه آبروى خود را به حراج گذاشتند. ترويج و انتشار ادبيات متعفن و فحاشى شخصى و انتشار دروغ توسط اينها در نشريات و مطالب با اسامى من درآوردى٬ بارومتر روحيه اينان و نگرانيهاى آنهاست. ما به اين محفل سياسى به اندازه وزن و اهميت اجتماعى اش بها ميدهيم. اما در دفاع از کمونيسم منصور حکمت و برملا کردن ديدگاههاى راست اينها در لباس "مارکسيسم" يک سر سوزن کوتاهى نخواهيم کرد. بايد در مقابل آبروريزى اخير اينان و جعلياتشان عليه کمونيسم کارگرى از منصور حکمت و از مارکسيسم دفاع کرد. حزب اتحاد کمونيسم کارگرى دستکم اين را تضمين ميکند. موفق باشيد.
پيام جوانان حزب اتحاد کمونيسم کارگرى به مناسبت سالروز تاسيس حزب
يکسال از تولد حزب ما ميگذرد و يکسال ديگر بر مبارزه ما برعليه اسلام سياسى و حکومت آپارتايد افزوده ميگردد. باعث سرفرازى بود که در سالى که گذشت مبارزه را در کنار حزب اتحاد به پيش برديم و بار ديگر در کنار على جوادى٬ آذر ماجدى٬ سياوش دانشور و ديگر رفقاى حزب بوديم. با وجود تمام مشکلات مادى و معنوى از جمله حملات سياسى از سوى رفقاى همسنگر سابق٬ عدم دسترسى به يک رسانه مستقل و ... حزب جديد را به اولين سال تولدش رسانديم و رفقاى بسيارى را در داخل و خارج مرزها با آن همصدا کرديم. چون اين حزب حزب مردم است و خواست آن خواست مردم. آنچه يک آزاديخواه و برابرى طلب واقعى نياز داشت دراين حزب موجود بود. پس واقعا اين حزب حزب مردم بود. اميدوار هستيم تا روز آزادى ايران و مردم ايران از چنگال استبداد اين حزب را به پيش ببريم و شاهد نقش تعيين کننده آن در فرياد آزادى کشور ايران باشيم. تا آنروز لحظه اى از پا نخواهيم نشست. سرفراز باد حزب اتحاد کمونيسم کارگرى ايران. جوانان حزب در تهران٬ شنبه ١٨ خرداد ٨٧ .
رفقاى گرامى٬
با تشکر از شما. فعاليت و تلاش و چهره سياسى و کارگرى اين حزب در يکسال گذشته مديون سياستهاى کمونيستى منصور حکمت و تلاش طيفى از کادرها و اعضاى کمونيست و مارکسيست اين حزب بوده است. هر عضو حزب بايد خود را دراين نقشه شريک کند و براى پيشرويهاى آتى نقش شايسته خود را ايفا کند. سال گذشته سالى پرتحرک براى ما بود و تلاشى براى گذاشتن سنگ بناى يک حزب کارگرى و مارکسيستى. اهداف اين حزب و سياستهاى انقلابى آن روشن است. ما براى بسيج طبقه کارگر و انقلاب کارگرى عليه وضع موجود مبارزه و تلاش ميکنيم. سرنگونى جمهورى اسلامى گام اول ماست. آزادى ايران و مردم ايران تنها با سرنگونى جمهورى اسلامى متحقق نميشود. اين رژيم ميتواند به دهها طريق و از جمله سناريوهاى ارتجاعى سرنگون شود و حکومت بعدى کماکان "استبدادى" و ضد جامعه و ضد آزادى و برابرى باشد. پيروزى کارگران و اکثريت مردم محروم و آزادى جامعه ايران تنها ميتواند محصول يک انقلاب کارگرى پيروزمند باشد. سرنگونى ارتجاع اسلامى يک گام فورى جنبش ما در راه تحقق اين هدف است. من نکته شما را ميفهمم اما لازم است تصريح و تاکيد کنم که اين حزب٬ "حزب مردم" نيست. حزب کمونيستى کارگرى است. حزب مردم نام احزاب ليبرال غربى و در طيف چپ راديکال و خلقى جهان سومى احزاب پوپوليستى است. حزب ما ميخواهد به حزب سياسى کارگران و پرچم حزبى طبقه کارگر تبديل شود. حزب کمونيستى تنها ازاين موضع اجتماعى براى آزادى جامعه تلاش ميکند. خواستها و اهداف کمونيسم ما تنها براى رهائى کارگران نيست٬ بلکه رهائى کارگران در گرو رهائى کل جامعه است. از جانب من به دوستان ديگر سلام گرم برسانيد. موفق و پيروز باشيد.
معتقد به خدا ميتونه عضو بشه؟
آيا حزب کمونيستها فقط جاى کمونيستها است؟ اگر من نوعى خدائى براى خودم دارم و واقعا طرفدار آزادى مردمم هستم٬ اگر بخواهم عضو شوم٬ محروميت سياسى از عضويت در حزبى مثل شما ميگيرم؟ با سپاس جواب دهيد. دريا
دريا عزيز٬
حزب کمونيستى حزبى ايدئولوژيک نيست٬ حزبى سياسى است. يک حزب سياسى با فرقه هاى عقيدتى و مذهبى تفاوت ماهوى دارد. يک حزب سياسى کمونيستى براى اهداف اجتماعى معينى مبارزه ميکند. اهدافى که اساس آن زير و رو کردن نظام سرمايه دارى و برقرارى جامعه اى آزاد و برابر٬ عارى از طبقات و تضادهاى طبقاتى٬ جامعه اى مبتنى بر مالکيت اشتراکى همگان بروسايل توليد معيشت و نيازهاى جامعه و بهره بردن از ثروت اجتماعى موجود مطابق با نيازهاى هر فرد است. جنبش و حزب کمونيستى جنبش و حزبى انسان محور است که انسانها را براساس عقايدشان از هيچ حقى که قانونا نياز و حق همه است محروم نميکند. به اين اعتبار سياست عضويت ما اينست که هر کس که خود را در اهداف اجتماعى حزب شريک ميداند و حاضر است داوطلبانه گوشه اى از وقت و انرژى اش را در فعاليت جمعى بکار گيرد٬ ميتواند عضو حزب شود. طبعا يک حزب کمونيستى فعاليتهاى مبتنى بر اين ديدگاهها و فرهنگ پيشرو و آوانگارد متناسب با اهداف اش را دارد. اينکه عضویت یک فرد مذهبى و معتقد به خدا درچنين حزبى چگونه است٬ من نظرم اینست که یک حزب اجتماعى اگر تا این درجه مقبولیت داشته باشد که کسى مثل شما بگوید زنده باد اهداف اين حزب و زنده باد یک دنیاى بهتر کمونیسم کارگرى٬ اما من خدائى در جائى براى خودم دارم٬ اگر اين فرد خود را در تناقض با اين حزب نميبيند٬ من معضلى با عضويت چنين کسى ندارم. کمونیسم تلاشى اجتماعى براى تغییراتى اجتماعى در مقیاس وسیع است. کمونیسم جنبشى براى تغییر عقاید و فراخوانى به تغییر عقاید نیست. اگر ما زمینه اجتماعى رو آورى به مذهب و خدا را منتفى کنیم٬ اگر از خود بیگانگى انسان رفع شود و انسان محور همه چیز قرار گیرد٬ آنوقت همین افراد فرضى اعتیاد به مذهب و خدا را ساده تر ترک میکنند. موفق باشید . *